مقدمه
در واقع از آمدن به مدرسه بیشتر خوشحال میشوم. این به این معنی است که من به زندگی روزمره معلمان و کودکان نزدیکتر هستم. اما من هم باید گاهی کنارهگیری کنم، در غیر این صورت من تقریبا مثل یک کارمند مدرسه خواهم بود.
زاویه تعلیمی مشورت بسیار خوب و خوب است، اما ما نباید “superteachers” را با تاثیرگذار بر روشهای معلمان مورد بررسی قرار دهیم. این به سادگی در remit نیست. و این یعنی نسبتا زیادی سرآشپز تو آشپزخونه هست.
این جملات به ترتیب از یک روانشناس PPC و یک مدیر PPC میآیند. در ابتدا، روانشناس PPC به خود بازتاب میدهد که او چطور به عنوان بخشی از decentralisation، بیش از ۱۲ ساعت در هفته را در مدارسی که با او ارتباط دارد، خرج میکند. در بیانیه دوم، مدیر PPC ابراز نگرانی میکند که الزامات افزایشیافته برای هدایت روانشناسی تربیتی مبتنی بر طبابت بیشتر میتواند منجر به توصیههای روان شناسان PPC شود که در بسیاری از موارد به سوالات مربوط به تدریس مربوط میشود.
دو نقلقول این واقعیت را نشان میدهند که کار روانشناسی تربیتی به طور پیوسته به آنها داده میشود – و اغلب خود را به صورت جفتهای مختلف عناصر متضاد وارد میکند. روانشناس، تضاد بالقوه بین فاصله و فاصله را با توجه به مناسبترین خدمات به مدرسه بیان میکند. در حالی که مدیر PPC یک تضاد بالقوه دیگر را بین ورودی حرفهای و آموزشی بیان میکند. در نیمه اول کتاب، ما توضیح دادیم که گنجاندن یک نیروی غالب بر عملکرد روانشناسی تربیتی در حال حاضر است، و یکی از آنها نیز به طور مشابه مستعد فرموله کردن از نظر عوامل متضاد است. در این بخش تحلیل بخش قبلی را بیشتر بررسی خواهیم کرد و نشان میدهیم که چگونه عملکرد روانشناسی تربیتی در کل بین مجموعهای از عناصر متضاد، که با مشکل مواجه هستند، پاره میشود. در این تحلیل، تز این است که روانشناسی (آموزشی)اغلب به روش دوگانه درک و اجرا میشود. به عبارت دیگر، علم روانشناسی و عمل آن مستعد ویژگیهای متضاد هستند که غالبا “یا” یا “و یا” dogmatic ” داده میشوند. با ارجاع به رویکرد pragmatic که ما در فصل قبل معرفی کردیم، ما ثابت میکنیم که جفتهای مختلف of اغلب از عمل روانشناسی تربیتی جلوگیری میکنند و در درون PPC مزایای حاصل از شکستن فرضیات، یا فرموله کردن پیششرطهای جدید برای درک تضادها وجود دارد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.